اول خبر دخترم كه به همراه خواهر م و همسر خواهرم و دختر عمويم از مناطق زلزله زده بازگشتند.
صبر انتظار براي مادر اسان نيست. اما خبر دوم اعلام تصميمش بود مبني بر عدم ازدواج....
يك ماه پيش امد و گفت كه از يكي از همكاران پيشنهاد اشنايي بيشتر به منظور بر ازدواج دريافت كرده .....نگران بودم . اختلاف سني ده ساله ي اقاي داماد با دخترم براي من و پدرش مايه ي نگراني بود اما انچه مرا مي ترساند . امكان پافشاري پدر و دختر بود . مي ترسيدم بينشان اختلاف ايجاد شود . و از انجايي كه هر دو يكدنده هستند . كار بد از بدتر شود .
هي به نعل كوفتم هي به ميخ كه مگر اختلافي پيش نيايد . اما شكر خدا پدر پدرانگي كرد و خيلي ارام و ملايم اما منطقي مخالفت كرد . دختر هم شاخ و شانه نكشيد . اجازه خواست يك هفته اخير را فكر كند .
و خداي را شكر امشب كه برگشت به پدرش اعلام كرد از خانواده اقاي داماد عذر خواهي كند و پاسخ منفي بدهد .
اين شد كه ما حالمان بسي خوب است . و چه بسا اين بيخوابي مسخره حاصل خوش خوشان ما از نتيجه ي ماجرا باشد . باشد كه از ذوق مرگيمان اندكي كاسته شود بلكه بتوانيم بخوابيم.
+ نوشته شده در شنبه چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 4:57  توسط اسيمه سر |
صبح نو سلام ......برچسب : نویسنده : asimehsar222 بازدید : 155